عشق دارد کائناتی مغز و قلبی را نگاه
بحر را باشد عروسی فارغ از دل مغز آه
یاد میگویی کنی قلبش درون مغزش عیان
حکمتی باشد چه دانی طفل عقلی مانده راه
گر دو دل زرّافه دارد یا سه قلبی هشت پا
بندپایان نرم تن را یاد آور ای چو ماه
فاقد از خونی حیاتی را گذر ایام را
گر عجایب خلقتی شد در طبیعت جلوه گاه
عقربی را یاد با اثنا عشر عینی دلا
جای بحثی ظرف دانش آدمی کم گر چه جاه
یاد میمون فیل افتی خوکچه هندی ای عزیز
همچو عارف پیشه ای از مرگ آگه دلبخواه
یاد دلفینی بیفتی مغز دارد راستی
گر عجیب اما سه مغزی جانور بحری میاه
اسب دریا را به یاد آور دمی اندیشه ای
گر چه دارد مثل تولیدی نرینه اش بی گناه
کن ثنایی خالقی را در تمامی لحظه ها
غیر خالق کس نمی بینی در عالم جان پناه
ولی اله بایبوردی
01 / 04 / 1399